سفارش تبلیغ
صبا ویژن


قصه زندگی - من و دوستم



درباره نویسنده
قصه زندگی - من و دوستم
مدیر وبلاگ : یاران دلنواز[65]
نویسندگان وبلاگ :
زهرا (@)[29]

سعیده
سعیده[30]

تماس با نویسنده


آرشیو وبلاگ
دل نوشته ( زهرا )
یاران دلنواز
پاییز 1387
تابستان 1387
بهار 1387


موسیقی وبلاگ


عضویت در خبرنامه
 
لوگوی وبلاگ
قصه زندگی - من و دوستم

آمار بازدید
بازدید کل :61921
بازدید امروز : 61
 RSS 

سلام

این حدیثو دیدم شاخم در اومد!!!

گفتن «نمیدانم» نیمی از دانش است. امام علی علیه السلام

نتیجه :

به به!!!

ما چقدر دانشمندیم!!!!!!!!!

خیلی وقت بود چیزی نکاشته بودیم اینجا!!!

چه خوش روزی بود روز جدایی

اگر با وی نباشد بی وفایی

چه خوش است دقیقه های فراق ... نه ! ... ثانیه های فراق ... اصلاً چه خوش است لحظه لحظه های فراق ، آنگاه که سرانجامش وصال باشد و بس ... امید وصال یار زنده ات می کند .

مرا امید وصال تو زنده می دارد

وگرنه هر دمم از هجر توست بیم هلاک

خوشمان می آید ... و یا شاید عادت کرده ایم ... فراموشی را می گویم ... زندگی قصه ی عجیبی دارد عزیز ! امروز اینجایی . کنار من . با هم می خندیم. با هم گریه می کنیم . شادی هامان برای هم است . غم هامان هم ...و من یادم می رود که امروز را باید دریابم ... و من یادم می رود که فردا ممکن است نباشی ... و من یادم می رود قصه ی همیشگی زندگی را ... و من یادم می رود که همه ی روزهای خوب یک روز تمام می شوند ... و من یادم می رود ... و تا چشم باز می کنم باید نگاهم به قاب عکست بیفتد . همان قاب گوشه ی اتاقم را می گویم . همان که یک نوار مشکی گوشه اش را نقاشی کرده ... و من یادم می آید  همه ی چیزهایی را که یک روز یادم رفته بود ... و من یادم می آید که دیروز بودی ، امروز نیستی ... امروز هستم ، فردا دیگر نخواهم بود ... زندگی قصه ی غریبی دارد عزیز !



نویسنده : سعیده » ساعت 6:57 عصر روز جمعه 87 مرداد 25