من اعصابم خوردهههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه....
جایی پیدا نکردم خودمو خالی کنم مجبور شدم بیام اینجا...
چرا بعضی آدما این قدر مرموزن......؟؟؟!
س: واقعا چرااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا!؟
دلم می خواد برم سره بعضی ها رو از تنش جدا کنم......
اصلا دیگه برام مهم نیست... دیگه در موردش فکر نمی کنم... یعنی سعی می کنم نکنم...اصلا مهم نیست که می خواست چی بگه یا نگه... اصلا دفعه دیگه که رفتم به رو خودم نمی آرم که دفعه قبل چیزی می خواست بگه یا نه.....
اصلا دیگه نمی ریم.... اصلا دیگه پامونو نمی زاریم...
س: آره این خوبه ولی به شرطی که واقعا بهش فکر نکنی! ولی مگه میتونییییییییییییییییییی؟من مطمئنم تو تا امشب حتما یا خودتو کچل کردی یا منو یا ........................(این یکی دیگه محاله!)
وقتی سعی کنم به موضوعی فکر نکنم مطمئنم! که دیگه فکر نخواهم کرد.....اینو جدیدا یاد گرفتم...
حداقل سعی که می تونم بکنم..... این قدر تو کاغذ شکلک می کشم یا تو دفترم چرت پرت می نویسم که دیگه برام مهم نباشه....
س: عمرا اگه نتونی!
بزار احساساتمو بگم ....
احساس می کنم با خنده هاش یه جور کوچیکم کرد.... یعنی تحقیرم کرد....یعنی کچلت کرد!
گریه نکن دیگه حققققققققققققققققققققققق نداریم پامونو بزاریم
اگر مجبور شدیم بریم به قول تو نباید این قدر بهش رو بدیممممممممممممممممممممممممم
دارم دیووووونه می شم............... کاش همونجا حرفامو ... یعنی همونجا جواب حرفاشو کامل میدادم که حداقل دلم خنک بشه...
که حداقل این همه اینجا حرص نخورم....
کاش بریم او