بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم ب تو ک بهترینمی:
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داریم مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
توئی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاس مگه نه؟
اول دوراهی آشنا شدن
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دلتو شکسته بودن
همه ی قصه همین بود
می تونستم با تو باشم
مثل سایه مثل رؤیا
اما بیدارم و بی تو
مثل تو تنهای تنها
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من
پ.ن:
سلام
خیلی وقته ننوشتم... خیلی وقته قلم بدست نشدم. یا بهتره بگم خیلی وقته نتونستم بنویسم.
ولی الآن با تمام فشاری ک رومه این طلسم رو میشکونم. فقط برای ی انگیزه، ی هدف، ی دوست...!
یاد دو سه سال پیش افتادم. لحظه شماری میکردم برای رسیدن این روز تا اولین هدیه تولدت ک ی پست تو وبلاگم بود رو تقدیمت کنم! (اونم هدیه ای ک ناخواسته ازت گرفتمش!)
بگذریم. (دیگه نمیخوام از اون گذشته یادی کنم.)
راستی! نوشتن از ی جهت دیگه هم برام سخته! اونم این ک رو کیبورد حروف فارسی ندارم!!! (دیگه حتما درک میکنی با چ عذابی دارم مینویسم!) اما چون برای تو مینویسم سختیشو حس نمیکنم!
بهرحال اگه کم بود یا بد بود مثل همیشه ب بزرگواری خودت ببخش عزیزم.
حالا تولد میگیریم.
انشاالله وقتی اومدم و اومدی ی جشن کوچولو با هم میگیریم. (اونم توی پاتوق!)
باید حتما این جشن رو بگیریم چون میترسم آرزوم برآورده شه و سال دیگه تنهایی گیرت نیارم!!
آخرش ک عکسات بهم نرسید ولی از همون نمای کوچیکشم معلوم بود ک زدی تو تریپ اساسی مهندسی!!! میترسم وقتی دیدمت نشناسمت! شایدم دیگه مارو تحویل نگیری! (چون فک کنم از وبمون هم (نح...تر!!!) شدیم!
اکشالی نداره! وقتی مستقر شدیم تو عکاسیِ (اَبشارِ جدیدُالسوژه!! ) عکسای قشنگ قشنگ واستون میسندیم!
انگار بیشتر خاطره شد تا جشن تولد... دیگه واقعا معذرت!
آرزو میکنم همیشه و همه جا خوش باشی و لبت خندون! چ با من چ با بعضیا!!!
تولدت همیشه مبارک باشه، و عمرت با عزت! (این تبریک برای تمام عمرم.)