دلم خیلی گرفته از خودم از کارام از برنامه هام وقتی گذری گذرا به گذشته می کنم و با امروزم مقایسه می کنم اگه چه خیلی از اطلاعاتم در خیلی از زمینه ها شاید به نسبت بیشتر شده باشه اما در عمل در بعضی جاها خیلی پسرفت کردم نمی دونم چرا! اما این من اون منی نیست که آرزوی من باشه! احساس می کنم از برنامه و هدف های شخصیتی زندگیم نسبت به گذشته فاصله گرفتم! از این بودن راضی نیستم! نیاز به تغییر اساسی در خودم احساس می کنم! گاه دوست دارم یه فرد تازه تری از امروزم باشم با افراد تازه ای معاشرت داشته باشم تا بتونم خود تازه ای برای خودم بسازم! گاهی وقتا آدم با افراد دور و برش بر حسب عادت، رفتار و برخورد می کنه من از این عادت بدم می یاد...! اونی نیستم که باید... خدایا کمکم کن! کمکم کن که اگه موقعیت هم تغییر نکرد من تغییر کنم...!
راستی وبلاگمون هم داره دو ساله میشه...
نویسنده : سعیده » ساعت 12:6 صبح روز سه شنبه 88 اسفند 25
بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم ب تو ک بهترینمی:
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داریم مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من
منم و حسرت با تو ما شدن
توئی و بدون من رها شدن
آخر غربت دنیاس مگه نه؟
اول دوراهی آشنا شدن
تو نگاه آخر تو
آسمون خونه نشین بود
دلتو شکسته بودن
همه ی قصه همین بود
می تونستم با تو باشم
مثل سایه مثل رؤیا
اما بیدارم و بی تو
مثل تو تنهای تنها
هر چی آرزوی خوبه مال تو
هر چی که خاطره داری مال من
اون روزای عاشقونه مال تو
این شبای بیقراری مال من
پ.ن:
سلام
خیلی وقته ننوشتم... خیلی وقته قلم بدست نشدم. یا بهتره بگم خیلی وقته نتونستم بنویسم.
ولی الآن با تمام فشاری ک رومه این طلسم رو میشکونم. فقط برای ی انگیزه، ی هدف، ی دوست...!
یاد دو سه سال پیش افتادم. لحظه شماری میکردم برای رسیدن این روز تا اولین هدیه تولدت ک ی پست تو وبلاگم بود رو تقدیمت کنم! (اونم هدیه ای ک ناخواسته ازت گرفتمش!)
بگذریم. (دیگه نمیخوام از اون گذشته یادی کنم.)
راستی! نوشتن از ی جهت دیگه هم برام سخته! اونم این ک رو کیبورد حروف فارسی ندارم!!! (دیگه حتما درک میکنی با چ عذابی دارم مینویسم!) اما چون برای تو مینویسم سختیشو حس نمیکنم!
بهرحال اگه کم بود یا بد بود مثل همیشه ب بزرگواری خودت ببخش عزیزم.
حالا تولد میگیریم.
انشاالله وقتی اومدم و اومدی ی جشن کوچولو با هم میگیریم. (اونم توی پاتوق!)
باید حتما این جشن رو بگیریم چون میترسم آرزوم برآورده شه و سال دیگه تنهایی گیرت نیارم!!
آخرش ک عکسات بهم نرسید ولی از همون نمای کوچیکشم معلوم بود ک زدی تو تریپ اساسی مهندسی!!! میترسم وقتی دیدمت نشناسمت! شایدم دیگه مارو تحویل نگیری! (چون فک کنم از وبمون هم (نح...تر!!!) شدیم!
اکشالی نداره! وقتی مستقر شدیم تو عکاسیِ (اَبشارِ جدیدُالسوژه!! ) عکسای قشنگ قشنگ واستون میسندیم!
انگار بیشتر خاطره شد تا جشن تولد... دیگه واقعا معذرت!
آرزو میکنم همیشه و همه جا خوش باشی و لبت خندون! چ با من چ با بعضیا!!!
تولدت همیشه مبارک باشه، و عمرت با عزت! (این تبریک برای تمام عمرم.)
نویسنده : سعیده » ساعت 5:51 عصر روز چهارشنبه 88 دی 9
دلم عجیب گرفته؛ به قول سهراب :دلم گرفته، خیال خواب ندارم...
خسته ام، از این روز مره گی دارم تو خودم می پوسم. مثل یه درختم که نمی دونم کجا ریشه بدوونم. می خوام برم اما نمی دونم کجا، میخوام عوض بشم، اما...
نگرانم، نکنه زندگیم قراره همین جوری ادامه پیدا کنه، بی هیچ تغییری، بدون هیچ امیدی... می ترسم، از فردا. نه از مرگ که خیلی وقته باهاش کنار اومدم هرچی باشه...! از روزمرگی و عذاب می ترسم. از این مردگی نه زندگی، می ترسم. از این تنهایی...
میخوام رویا ببافم، می خوام ترانه بسازم و... می خوام دیوونه باشم. دلم می خواست یه کوله مینداختم رو دوشم و راه بیفتم و برم با جاده تا نا کجا آباد...
نویسنده : سعیده » ساعت 11:24 صبح روز یکشنبه 88 مهر 19
1
چه کسی مرا به نام صدا کرد
شاید باد بود که میان درخت بید می وزید
اما صدا، آشنا به ترنم قدیمی ترین ترانه بود.
شاید ستاره بود که رو به ماه نجوا می کرد.
گمانم خنده ی جیرجیرکی عاشق بود
که شقایقی را می بویید.
و شاید هیچ کس نبود
گمانم باز خواب دیده ام...
2
شاید تو بودی
که در خواب مرا زمزمه کردی
چرا به یاد نمی آورم؟
سکوت بود و سیاهی
که کلام آغاز شد
درخت بید لرزید
باد از هیاهو ایستاد
چرا به یاد نمی آورم؟
شاید دست تو بود که ستاره را چید.
چرا به یاد نمی آورم؟
3
افسوس پاسی از شب گذشته است
و هیچ ترانه ای خوانده نمی شود
مانده ام میان سکوت و زمزمه جیرجیرکها
و گاهی باد در گوش درختان نام تو را می خواند
در میان شمارش ستارگان
ماه را فراموش کردم
نه؛ مرا خیال خواب نیست
که شاید تو را به رویا ببینم....
نویسنده : سعیده » ساعت 4:26 صبح روز چهارشنبه 88 مهر 8
ما همچنان منتظر آپتون هستییییییییییییییییییییییییییییییییم.
نویسنده : سعیده » ساعت 1:49 صبح روز شنبه 88 مهر 4